دفتر عمر حسانا ورقش محدود است * هر شبى يک ورق از دفتر تو نابود است
تا زنى چشم بهم نقش وجودت دود است *باش آماده آن دار بقا تا زود است
کاروان رفت تو حيرت زده ايستاده هنوز * اى که هستى به هوس واله و دلداده هنوز
ما خوش از آن که دگر فصل خزان آمد و رفت* عمر ما بود چو پيکى گذران آمد و رفت